خلاصه ی تفسیر سوره کهف (1) آیات 1 تا 8
بازدید کننده ی بزرگوار! جهت مطالعه ی بهتر و کامتر مطالب این وبلاگ می توانید به وب سایت :::هم اندیشی دینی::: مراجعه بفرمایید.
(خلاصه ی تفسیر المیزان)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
این سوره با انذار و تبشیر دعوت به عمل صالح میکند. و بعید نیست که کسی گوید غرض از نزول این سوره بیان سه داستان عجیب است؛ یکی اصحاب کهف، دومی داستان موسی و آن جوان، و سومی حکایت ذوالقرنین و آنگاه از این سه داستان در مسیر غرض سوره استفاده کرد. این سوره مکی است اما برخی «واصبر نفسک...» را مستثنی کردهاند.
*الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذی أَنْزَلَ عَلى عَبْدِهِ الْکِتابَ وَ لَمْ یَجْعَلْ لَهُ عِوَجاً (1) قَیِّماً
عوج: به معنای انحراف است. در مجمع الیان آمده است: عَوج در کجی چیزهای محسوس استعمال میشود، و عِوج در امور نادیدنی چون اعتقادات و سخن گفتن.
البته شاید منظور از چیزهای مرئی، اموری باشند که راحت دیده میشوند و منظور از چیزهای نامرئی، اموری باشند که مثلاً با فکر و بصیرت دیده شوند.
خداوند خود را به نزول کتابی ستوده است که هیچ انحرافی در آن نیست و قیّم مصالح بندگانش در دنیا و آخرت است. پس آنچه از صلاح و سداد در جوامع بشری دیده میشود، همه از برکات انبیای کرام است که در بشر منتشر کردهاند.
وَ لَمْ یَجْعَلْ لَهُ عِوَجاً:ضمیر در «له» به کتاب برمیگردد و جملهی مورد بحث، جملهی حالیه است از کتاب، و کلمهی «قیماً»حال بعد از حال است، زیرا خداوند در مقام ستایش خویش است. کلمهی «عوج» که نکرهی در سیاف نفی است افادهی عمومیت میکند. پس قرآن کریم در تمامی احوال و از همهی جهات مستقیم و بدون اعوجاج است.
کلمهی «قیم» به معنای کسی است که مصلحت چیزی را تأمین میکند، امور آن را تدبیر میکند. مانند قیم خانه که اهل خانه در امور منزل به او مراجعه میکنند. کتاب قیم، آن کتابی است که مشتمل بر معانی قیّمی باشد، و آنچه قرآن متضمن آن است اعتقاد و عمل صالح است. «یهدی الی الحق و الی طریق مستقیم»[1] و دین اسلام هم همین است: «فأقم وجهک للدین القیم»[2] پس توصیف کتاب به وصف قیومیت به خاطر این است که متضمن دین قیم میباشد. دینی که متضمن مصالح عالیهی دنیوی و اخروی بشری میباشد.
برخی گفتهاند: مقصود از قیم، مستقیم است یعنی معتدل که نه افراط در آن باشد و نه تفریط.
برخی دیگر گفتهاند: قیم، به معنای مدبر سایر کتابهای آسمانی است، یعنی سایر کتابهای آسمانی را تصدیق و حفظ نموده، شرایعش را نسخ میکند و این که به دنبال قیم فرمود، «لینذر بدسا شدیدا...» مؤید همین معناست.
*قَیِّماً *لِیُنْذِرَ بَأْساً شَدیداً مِنْ لَدُنْهُ وَ یُبَشِّرَ الْمُؤْمِنینَ الَّذینَ یَعْمَلُونَ الصَّالِحاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْراً حَسَناً (2) *ماکِثینَ فیهِ أَبَداً (3)
برخی آیه را اینگونه معنا میکنند: این کتاب را فرستاد تا کافران را از عذاب شدید که از ناحیهی خداست انذار نماید.
ولی ظاهر آیه به قرینهی اینکه مؤمنین را مقید به آن مؤمنینی میکند که عمل صالح میکنند، این است که تقدیر آیه «لینذر الذین لا یعملون الصالحات» بوده باشد. چه آنهایی که اصلا ایمان نمیآورند و یا با وجود ایمان در عمل خود مرتکب فسق میشوند.
اگر کتاب، خودش مستقیم و برای غیر خودش قیم نمیبود، نمیتوانست انذار و بشارت باشد.
أَنَّ لَهُمْ أَجْراً حَسَناً : مراد بهشت است، به قرینهی «ماکثین فیه ابدا».
روایت: امام باقر (علیهالسلام) فرمود: منظور از «بأس شدید علی (علیهالسلام) است که از طرف رسول خدا (صلیاللهعلیهواله) مأمور به کشتن دشمنان گردید. (ذکر یکی از مصادیق بأس شدید).
*وَ یُنْذِرَ الَّذینَ قالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً (4)
مقصود تمام کسانی هستند که معتقد بودند خداوند دارای فرزندی است.
بت پرستان: ملائکه و یا مصلحین از بشر و جن فرزندان خدایند.
نصاری: مسیح پسر خداست.
یهود: عزیر پسر خداست.
انذار را در خصوص این افراد تکرار کرده تا مزید اهتمام در خصوص ایشان باشد.
*ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ وَ لا لِآبائِهِمْ کَبُرَتْ کَلِمَةً تَخْرُجُ مِنْ أَفْواهِهِمْ إِنْ یَقُولُونَ إِلاَّ کَذِباً (5)
در این آیه، ادعای فرزند دار بودن خداوند را با دو جواب رد میکند: یکی این که این سخن را از روی نادانی زدهاند، و علمی بدان ندارند؛ دوم این که دروغ میگویند.
کَبُرَتْ کَلِمَةً تَخْرُجُ مِنْ أَفْواهِهِمْ: برای مذمت آنان و بزرگ شمردن سخن باطل ایشان است که گفته بودند: «اتخذ الله ولدا».
البته فراموش نشود که برخی از کسانی که قائل بودند خداوند دارای فرزند است، منظورشان فرزند حقیقی نبود، بلکه از باب احترام و رساند قرب او به خداوند چنین سخن باطلی را میگفتند. مانند یهود که میگفتند:«عزیر پسر خداست» یا «نحن ابناء اللهو احباؤه» و همچنین برخی از قدمای ایشان به بعضی از مخلوقات اولیه (بدین جهت که اولین مخلوق خدایند) اطلاق «پسر خدا» میکردند.
قائل شدن به فرزند برای خداوند ـ چه مجازا وچه حقیقتا ـ در شرع ممنوع است چرا که باعث گمراهی مردم عامه گشته که رفتهرفته از مجاز،حقیقت را بفهمند و به شقاوت بیفتند.
*فَلَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ عَلى آثارِهِمْ إِنْ لَمْ یُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدیثِ أَسَفاً (6)
باخع: «بخوع» و «بخع» به معنای کشتن و هلاک کردن است.
آثار: به معنای علامتهای پا و اثر قدمهای کسی است که از زمین نرم عبور کرده باشد. و اینجا مجازا به معنای «اعراض» است.
اسف: به معنای شدت اندوه است.
بهذا الحدیث: مراد همین قرآن است.
این آیه و آیهی بعدش در مقام تسلی خاطر رسول خدا (صلیاللهعلیهواله) است و حرف «فاء» برای تفریع کلام بر کفر ایشان به آیات خداست.
*إِنَّا جَعَلْنا ما عَلَى الأَرْضِ زینَةً لَها لِنَبْلُوَهُمْ أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً (7) وَ إِنَّا لَجاعِلُونَ ما عَلَیْها صَعیداً جُرُزاً (8)
زینت: هر امر زیبایی که وقتی منضم به چیزی شود جمال و رغبتی به آن میبخشد.
صعید: به معنای قشر زمین است.
جُرُز: به معنای زمینی است که گیاه نرویاند، گویی تخم گیاهان را میخورد.
در این دو آیه بیان عجیبی در مورد خلقت انسان است. نفوس آدمی ـ که در اصل علوی و شریف بود ـ مایل نبود به زمین دل ببندد و در آنجا زندگی کند، تقدیر خداوند هم بر این بود که برای رساندن بشر به کمال، او را در موقف اعتقاد و عمل قرار دهد. خداوند بشر را در زمین اسکان داده میان او و آنچه در زمین است علقه قرار داد و دلش را به سوی مال و اولاد و جاه و مقام شیفته کرد.
این معنا از اینجا استفاده میشود که، زینت بودن مادیات فرع بر محبوب بودن آن در دل بشر است، و دل او به آنها بستگی و در نتیجه سکون و آرامش پیدا میکند.
وقتی مدت آزمایش الهی به سر آمد، خداوند آن علاقه را از او میگیرد و ندای رحیل سر میدهد و انسان از این آشیانه میرود در حالی که همچون روز تولد منفرد و تنهاست.
ای پیامبر! اعراض مردم، باعث تأسف بیش از حدّ تو نشود، زیرا اگر میبینی سرگرم متاع مادی هستند، اولین مردمانی نیستند که اینگونهاند، و این اعراض آزمایش الهی است.
خداوند از همهی بشر ایمان نخواسته تا ایمان نیاوردن همهی آنها شکست خدا باشد و تو ناراحت شوی؛ بلکه سرنوشت هر کسی را خودش مقدر میکند.
جملهی «انا لجاعلون ما علیها صعیداً جرزا» از باب استعاره به کنایه است، و مراد از آن، قطع رابطهی تعلق بین انسان و متاعهای زندگی است.
برخی هم گفتهاند که: منظور از این تعبیر حقیقت معنای صعید جرز است، و معنایش این است که و هر آن زینتی که بر زمین است را مجدداً با خاک یکسان خواهیم کرد و زمین را به نحوی قرار خواهیم داد که نه چیزی روئیدنی در آن باشد، و نه چیزی بر زمین موجود باشد.
پی نوست: [1] . احقاف 3 [2] . روم 43
قسمت بعدی»»»